به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ بخش مهمی از یاداشتها و خوانشهای مولف «آزادی جستاری علمی، فلسفی»، توجه به این جنبه از مفهوم آزادی دارد که چگونه آزادی پدیدار شد و چه سیری را در پیش گرفت. البته آزادی، تاریخی دراز و پر فراز و نشیب دارد، به ویژه از لحاظ سیاسی و اجتماعی. ولی پرسمانهایی که ذهن مولف را در این راستا به خود مشغول کرده بودند، بیشتر جنبه فلسفی داشتند، تا سیاسی ـ اجتماعی. دلیل آن نیز روشن است، چراکه پرسمانهای سیاسی ـ اجتماعی که پیرامون آزادی مطرح میشوند، برای کسی که بیش از 50 سال از زندگی خود را در تلاش برای رسیدن به آزادی یا اندیشیدن و پژوهش پیرامون آن طی کرده است، موضوعاتی پیش پا افتاده و جاافتادهاند، حال آنکه پرسمانهای فلسفی درباره اینکه آزادی چگونه پدیدار شد، شکل گرفت، و عناصر یا سازههای مفهومی آن کدامند، و از چه اهمیتی در رابطه با یکدیگر برخوردارند، نه مسائلی پیش پا افتادهاند، و نه اینکه در ذهنیت محیط روشنفکری ایران جاافتادهاند.
نخستین پرسش پیش رو در این بررسی این است «کجا و چه هنگام آزادی پدیدار شد؟» اگر بخواهیم به این پرسش از دیدگاهی سیاسی و یا اجتماعی پاسخ دهیم، وارد بررسیای تاریخی ـ سیاسی خواهیم شد و به ناچار باید به سراغ دولتشهرهای باستانی پدیدآمده در بینالنهرین و یونان برویم.
با این همه، پرسش پیرامون آغازگه آزادی به سادگی در مرز جهان زنده و بیجان بازنمیایستد، و ردپای آن را در جهان بیجان نیز پیدا خواهیم کرد، به ویژه در وادی ادبیات و شعر و استعاره. واژهآراییهایی چون سوسن آزاد، سرو آزاد، رود آزاد، شنهای آزاد و مانند آنها در لابهلای سطور متون ادبی، از دیرباز به چشم میخورده است. در عرصه فیزیک نیز سخن از الکترون آزاد و غیره به میان میآید. با این حساب، آیا میتوان گفت «آغازگه آزادی از دایرهی این کره خاکی فراتر میرود»؟
پیش از پرداختن به این پرسشها باید به این نکته توجه داشت که آزادی وجود مستقلی ندارد و هستی جداگانه و مستقلی برای آن، جدا از پدیدههایی که آزادی گزاره آنها میشود، در میان نیست. از این رو، گفتههایی شاعرانه چون «یک بغل آزادی» تنها اعتباری ادبی و استعاری دارند. چه آزادی را رابطهای اجتماعی به شمار آوریم و آن را مانند اغلب فیلسوفان به جامعه بشری محدود سازیم، و چه آن را حالتی از چیزها و روابط در جهان زنده و یا در جهان هستی به طور کلی در نظر بگیریم، در هر دو حال، آزادی وجودی عرضی دارد، و وابسته به وجود چیزها و روابط دیگر است. آزادی از خود و به خودی خود، وجودی جداگانه ندارد. آزادی همواره در ترکیبی گزارهای برای تبیین ویژگیهای چیزهای مختلف، از امور طبیعی تا روابط اجتماعی نمود یافته است.
با وجود چنین روشننمایی، باز پرسش بالا بر جای خود باقی است؛ اینکه آزادی در ترکیبی گزارهیی وابسته به چیزهای جهان و جامعه، هستی خود را در کجا و در رابطه با و برای توصیف چه پدیدههایی آغاز نمود؟
پاسخ به این پرسش میتواند چندین و چند و حتی چندگونه باشد، و آن هم به این خاطر که در پس هر پاسخ دیدگاه یا درکی معین و اغلب متفاوت با دیدگاههای دیگر نسبت به آزادی قرار دارد. یکی آزادی را در توانایی انجام کاری میبیند، همچون هانس یوناس که توانایی سلول زنده در امر سوخت و ساز و پایستگی را جلوهای از آزادی میانگارد، دیگری آن را توانایی گزینش میداند (چنانکه سارتر می پنداشت)، یکی دیگر آن را توانایی کاربست اراده به شمار میآورد، همان گونه که خواجه نصیرالدین طوسی میاندیشید. گروه زیادی آن را توانایی انجام کاری به کمک آگاهی میدانند. بسیاری از بزرگان اندیشه و ادب همچون کانت و فردوسی آن را فرزند خرد میپندارند، گروهی دیگر آن را همان رهایی و استقلال قلمداد میکنند؛ استقلال از بند و فشار و زور، و کانت آن را توانایی خودگردانی به حساب میآورد و هگل نیز به او تأسی میکند.
نویسنده در این کتاب نشان میدهد آزادی چه از زوایه اجتماعی و چه از دیدگاه فلسفی، پیوندی تنگانگ با آگاهی دارد و همانگونه که کمابیش همه فیلسوفان میپنداشتند بدون وجود آگاهی، سخنی از آزادی نمیتوان راند. آزادی آن زمان رخ به جهان گشود که آگاهی هستی یافت. آزادی بر بستر کنش آگاهانه موجود زنده پدیدار شد. در اینجا بسیاری از کسان خواهند گفت که پس از آزادی در جامعه بشری و با انسان که تنها باشنده زنده و آگاه است، پا به دایره هستی نهاد.
سازههای مفهومی چیست؟
یکی دیگر از سازههای مفهومی آزادی، آگاهی و بهرهگیری از سامانه آگهی (information) یا اطلاعاتی است. اغلب فیلسوفانی که روی موضوع آزادی کار کردهاند، بر اهمیت آگاهی به عنوان یکی از شاخصهای مهم وجود آزادی تأکید کردهاند. در این امر تردیدی نیست که نمیتوان از کاربست آزادی و برخورداری از آن، در شرایطی سخن گفت که سوژه بهرهمند از آزادی، نیرویی آگاه نباشد. چگونه می توان توانایی خود را در گزینش در رابطه با آزادی به کار گرفت، در حالی که آگاهی یا مجموعه آگهی لازم در میان نباشد؟ چگونه میتوان از خودگردانی و پیوند آن با آزادی سخن گفت، حال آنکه نیروی خودگردان به عملکرد خود در انجام دادن یا ندادن امری آگاه نباشد؟
آزادی، اختیار و اراده آزاد
در ادبیات فلسفی گذشته ایران واژه اختیار اغلب جایگزین شده است. در نوشتههای فیلسوفان ایرانی به ندرت دیده میشود گفتمان آزادی را زیر عنوان آزادی یا معادل عربی آن، حریت پیش برده باشند، مگر به هنگام شرح جامعه دمکراتیک یا جمهوری. در میان آثار نوشتههای فیلسوفان قدیمی ایران، میتوان به نوشتههای «السیاست المدینه» فارابی اشاره کرد.
فارابی با به کار بردن جمله «افراد این دولتشهر در انجام آنچه میخواهند، آزادند» هم واژه حر را در معنی آزاد میگیرد و منطقا حریت را به جای آزادی به کار میبرد، و به این امر که بنیاد دموکراسی را تشکیل میدهد، یعنی افراد این دولتشهر برابرند، اشاره میکند. افزون بر فارابی، خواجه نصیرالدین طوسی نیز به هنگام شرح جامعه دموکراتیک از آزادی در قالب حریت سخن میگوید. او در کتاب اخلاق ناصری نوشت: «و اما مدینه احرار و آن را مدینه جماعت خوانند، اجتماعی بود که هر شخص در آن مطلق و مخلی باشد، با نفس خود، تا آنچه خواهد کند، و اهل این مدینه متساوی باشند و یکی را بر دیگری مزید فضلی تصور نکنند و اهل این مدینه جمله احرار باشند.
کانت و رویکرد هستیشناسانهاش به آزادی
نخستین اندیشمندی که آزادی را وادی غیر انسانی و در ساحت کلی غیر اجتماعی به بررسی نهاد، و به زبانی میتوان گفت با آن رابطه با پهنه جهان عینی برخوردی هستیشناسانه کرد، کانت بود. پیش از وی دکارت آزادی را از حوزه الهیات و اخلاق بیرون آورد، و در پهنه بررسی فلسفی به آن پرداخته بود، ولی در رابطه با انسان، و مشخصا اینکه موجود بشری به دلیل برخورداری از اراده و آگاهی یا به زبان خود دکارت (فهم) آزاد است.
رویکرد فیلسوف شکگرا به آزادی، برخوردی هستیشناسانه و فرااجتماعی نبود، به این معنا که برای آزادی، مستقل از انسان و جامعه بشری وجودی جداگانه قائل نبود. او در این باره معتقد است: اراده بشری بنا بر ماهیت خود آنچنان آزاد است که هرگز نمیتواند زیر فشار جبر باشد.
کتاب «آزادی جستاری علمی، فلسفی» نوشته مهدی رجبی از سوی نشر دنیای نو در 416 صفحه به بهای 75 هزارتومان منتشر شده است.
نظر شما